جدول جو
جدول جو

معنی خواب گزاردن - جستجوی لغت در جدول جو

خواب گزاردن
(بُ لَ اُ دَ)
تعبیر خواب کردن. عباره. (تاج المصادر بیهقی) ، حکایت رؤیای خود کردن. (یادداشت مؤلف) ، خوابیدن. خواب رفتن
لغت نامه دهخدا
خواب گزاردن
تعبیر کردن رویا
تصویری از خواب گزاردن
تصویر خواب گزاردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خواب گزار
تصویر خواب گزار
کسی که تعبیر خواب می کند، معبّر
فرهنگ فارسی عمید
(بُ لُ بُ لُ دَ)
حکایت خواب خود کردن. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به خواب گزاردن شود:
ای فرخی این قصه و این حال چه چیز است
پیش ملک شرق همی خواب گذاری.
فرخی.
، تعبیر خواب کردن. (یادداشت مؤلف) (از دهار). رجوع به خواب گزار شود
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
باج دادن. مالیات دادن:
خراج اگرنگزارد کسی بطیب نفس
بقهر ازو بستاند کمینه سرهنگی.
سعدی (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا گُ)
تعبیر خواب. خواب گذاری. (یادداشت بخط مؤلف) : جولاهه گفت: ای پادشاه من مردی جاهل جولاهم و خواب گزاری مقام هر پیغمبر نیست. (مرزبان نامه) ، حکایت رؤیای خود. (یادداشت بخط مؤلف) ، خواب. عمل خوابیدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ چَ / چِ دَ / دِ)
معبّر:
تعبیر بدولت رود از خواب گزاره
چون روی تو در خواب همی بینند احرار.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(تَ کَلْ لُ اَ)
نائم. خوابیده. (ناظم الاطباء) ، معبّر. تعبیرخواب کننده. خواب گذار: بامداد معبری را بخواند... خوابگزاری دیگر را فرمود آوردن و این خواب را با وی بگفت. (قابوسنامه) ، آنکه حکایت رؤیای خود کند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از وام گزاردن
تصویر وام گزاردن
((گُ دَ))
پرداختن وام و بدهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خواب گزار
تصویر خواب گزار
((خا. گُ))
معبر، تعبیرکننده خواب
فرهنگ فارسی معین